rb

اربعین آمد وقت عزا شد زینب محزون وارد کرببلا شد

 ز شام غم روانه شد آل حیدر

سر شک از دیده باران با حال مضطر

 

بفلک شد با نگ عزا  به زمین کربلا

چنین می گفت و زینب کی جان خواهر

امان از جور اعدا و شمر کا فر

ره شام خراب و جمع اسیران

پرستاری بیمار و خیل طفلان

سری بردار و بنگر عروس نا شاد

ببارد خون زدیده زمرگ داماد

ببین لیلا نموده گیسو پریشان

بروی قبر اکبر با آه وافغان

 

نمی آید بگوشم صدای اصغر

مهیمنیان بپا کن شورش محشر

 

که از شام غم آمد زینب مضطر

-------------------------

احد : فصل اربعین
مداح : حاج مصطفی گراشی
آهنگ : سعید فرهی
شاعر : محمود موجی
تاریخ : 10/3/1390

از نو حریم دل ملال انگیز گردید
پیمانه چشمم ز خون لبریز گردید
یاد شهیدان سینه را صهبای خون کرد
اندیشه ها را غرق دریای جنون کرد
بانگ جرس آوای آزادی است اکنون
باید سفر بنمود تا صحرای پر خون
باید زنو بربست اسباب سفر را
انفاق باید کرد احساس سحر را
پیغمبر دشت بلا زینب خروشید
جان در رگان مرد? اندیشه جوشید
کای همرهان احرام فصل وصل پوشید
پیمانه ای از آسمان صبر نوشید
از شام ویران فاتحانه رفت باید
ماندن در این ویرانه ها دیگر نشاید
چون اختران را بیقراری ها عیان شد
راهی به سوی کربلا آن کهکشان شد
اینبار اما بی حسین ابن علی بود
اندوهگین آن کاروان و بی ولی بود
بی قاسم و بی اکبر و با چشم خونبار
بی ساقی اطفال عطشان بی علمدار
آمد که با جابر نماید همنوائی
جابر بخواند قصه های آشنائی
چون سرزمین کربلا آمد پدیدار
شد آسمان سینه ها محزون و غمبار
نای نی از اندوه زینب در نوا شد
تا بر زبانش آیه های کربلا شد
گیسوی اکبر را حنا بستند از خون
قلب حسین از آن مصائب گشت محزون
در شکوه با اندوه زین العابدین شد
از شرح زین العابدین دلها غمین شد
گفتا که در شام از جفا آل پیغمبر
خاشاک ویران خانه هاشان گشت بستر
نصرانی و آل یهود از راه احسان
بر تخت بنشاندند با تکریم دونان
اما نبی زاده سراپا ایستاده
بر دست و پا زنجیر دونانش نهاده
خواندند لیکن خطبه های حیدری را
از کربلا گفتند و زان نام آوری را
از خطبه اولاد پیغمبر وز آنجا
گردید ظالم تا قیامت خوار و رسوا
از کربلا زینب ردای صبر پوشید
خون حسین ابن علی ز آنجا خروشید
کرببلای جاودان با خون عجین شد
بگذشت عاشورا و فصل اربعین شد
پیغام خون از اربعین تحصیل گردید
سیر کمال کربلا تکمیل گردید
"موجی" دوباره اربعین و زینب آمد
مهتاب رخشان در بلندای شب آمد

--------------------

قتل شاه دین است ، یا که اربعین است
زهرا به جنت به فغان و ماتم نشین است

زینب از شام غم ، وارد کربلا شد
بر سر و بر سینه زنان و ماتم نشین است

هر دم  زند  بر سر ، با صد افغان سکینه
از غم باب و اخوان و ماتم نشین است

ام کلثوم هر دم ، بر سینه و سر زن
از غم عباس جوان و ماتم نشین است

ام لیلا هر دم ، بر سینه و سر زن
از غم اکبر جوان و ماتم نشین است

ای ناخدا هر دم ، بر سینه و سر زن
از قاسم جوان و ماتم نشین است

-------------

آورند در کربلا راس پر خون حسین

شور غوغا شد بپا در اربعین واویلا
مصطفی و مرتضی و حضرت خیر النساء ،واویل صدواویلا
یا حسین گویان روان در اربعین واویلا
زینب خونین جگر با اهل بیت دربه در واویل صدواویلا
بر سر و سینه زنان در اربعین واویلا

------------
زینب از شام وارد کربلا شد
شیعه به روز اربعین با دل پر درد و غمین
اسیران چون ز شام آزاد گشتند
از این اندوه و غم دلشاد گشتند
یزید بی حیا یعنی حیا کرد
بشیر را هم بر ایشان رهنما کرد
به امر زاده ی آن زشت آیین
بیاوردند محمل های زرین
چو زینب دید محمل های زربفت
ز دل آهی کشید و زد به سر دست
ز بخت خویشتن زینب بر آشفت
به آه و ناله و زاری چنین گفت
کسی که شش برادر کشته دیده
جوانانی به خون آغشته دیده
هنوز از خون بود تر آستینم
چه سان در محمل زرین نشینم
گر این زینت بود بهر دل ما
سیه پوشید یکسر محمل ما
که ما جمله زنان مستمندیم
سیه بخت و سیه پوشی پسندیم
سیه کردند محمل با علم را
به محمل بر نشاند اهل حرم را
نظر انداخت زینب از چپ و راست
که ای یاران حسین من نپیداست
 چو با ما نیست بابای سکینه
چه این جا و چه شام و چه مدینه
جوانان بنی هاشم کجایید
که ما را زین سفر یاری نمایید
خوشا روزی که بار این جا گشودیم
در این جه منزل و ماوا نمودیم
همه رعنا جوانان زنده بودند
همه فرخ رخ و فرخنده بودند
در این جا خیمه و خرگاه به پا شد
در این جا عشرت قاسم عزا شد
بیامد بر سر قبر برادر
بگفتا زینب محزون و مضطر
که ای پشت و پناه و یار زینب
انیس و مونس شب های رینب
بریدی از چه بر ما آشنایی
چرا ای شه ز ما کردی جدایی
من از روز ازل ای شا ه ابرار
از ین درد و بلا بودم خبردار
که اهل کوفه مهمانت نمایند
گلوی تشنه قربانت نمایند
تو ماندی کربلا با نعش اکبر
بود همراه ما لیلای مضطر
چنین روی نبود هرگز گمانم
که تو کشته شوی من زنده مانم
کجا رفتند آن رعنا جوانان
کجا رفتند آن پاکیزه جانان

--------

شیعیان اربعین است گریان روح الامین است
زینب نالان با چشم گریان سر قبر شهیدان

زینب بود در افغان  سر قبر شهیدان
زینب نالان با چشم گریان سر قبر شهیدان

لیلا شیون کنان است از بهر نوجوانش
زینب نالان با چشم گریان سر قبر شهیدان

--------

ای شیعه مگر از نو شب اربعین آمد
در کرببلا وارد زینب حزین آمد
ای شاه غضنفرفر در کرببلا بنگر
بین کشته جوانانت هم قاسم و هم اکبر
یکطرف علی اکبر یکطرف علی اصغر
آن یکی  گلوپاره دیگری شده بی سر
لیلا با فغان گفتا بر قبر علی اکبر
آخر نچیدم حجله عیش تو ای سرور
شاها به حق اکبر یک لحظه بر ما بنگر
ما جمله عزاداریم از بهر تو ای سرور
امید شفاعت را دارند از تو ای سرور
شیعیان و یارانت جملکی همه یکسر

------------

حریم شاه دین آمده با شور و شین                
 به دشت کربلا بر سر قبر حسین
شیون بپا شد واویلا
وقت عزا شد واویلا
از نو عزا شد
بیامد بر سر قبر شهنشاه دین                      
 به افغان و عزا زینب زار و حزین
بگفتا دیده ام ماستم از مشرکین                
زجا بر خیز و اطفال یتیمت ببین
از شام پرکین واویلا
روز اربعین واویلا
با قلبی حزین
چو آمد عابدین بر سر قبر پدر                      
 پریشان حال و خونین دل و خونین جگر
بگفتا دیده ایم ما ستم از اشقیا               
  سرت در تشت زر بر لبت چوب جفا
  از شام پرکین واویلا
  روز اربعین و اویلا
با قلبی حزین
بیامد بر سر قبرعلی اکبرش                      
 به زاری و فغان مادر غم پرورش
بگفتا ای جوان حجله شادی چه شد          
 به حجله رفتن و بزم دامادی چه شد
روز اربعین واویلا
با دل غمگین واویلا
لیلای حزین
----------------

گشته وارد کربلا زینب حزین
با دو چشمان تر با دل غمگین
آخ واویلا آمد اربعین
صد واویلا آمد اربعین
آمد از شام غم زینب مضطر
تا بگیر در بغل قبر برادر
آخ واویلا آمد اربعین
صد واویلا آمد اربعین
آمد از شما غم عابد بیمار
تا بگیر در بغل قبر برادر
آخ واویلا آمد اربعین
صد واویلا آمد اربعین
آمد از شام غم عروس ناشاد
تا بگیرد در بغل مرقد داماد
آخ واویلا آمد اربعین
صد واویلا آمد اربعین
آمد از شام غم لیلای مضطر
تا بگیرد در بغل مرقد اکبر
آخ واویلا آمد اربعین
صد واویلا آمد اربعین

-------------

شیعه از نو شد اربعین شاه دین

بزنید بر سر جمله با دل غمگین

آه آه شیعه از نو اربعین شد جمله دل ها پر از غم شد

زینب محزون وارد کربلا شد

با آه و زاری سر زنان در نوا شد

آه آه شیعه از نو اربعین شد جمله دل ها پر از غم شد

خود را بیفکند بر روی قبر برادر

شکوه ها می کرد ز دست آن قوم کافر

آه آه شیعه از نو اربعین شد جمله دل ها پر از غم شد
------------

شیعیان گشته عیان ماتم سالار شهیدان

همه زن های ستم دیده و گریان و پریشان

برسیدند به روی قبر جوانان و عزیزان

شکوه ها داشت به قبر شه دین زینب نالان

گفت زینب به سر قبر حسین با دلی سوزان

ای برادر بنگر بی کسی حال اسیران

کن  ترحم تو به اطفال یتیمت شده نالان

در خرابه ز فراق تو رقیه بسپرد جان

گفت کی جان برادر چه بگویم که چه دیدم

نوجوانان همه بی غسل و کفن بود که دیدم

در ازل قسمت ما جور  و ستم بود که رسیدیم

سر تو بر سر نی بود که شماتت بشنیدم

گفت آن عهد که بستیم ز ازل جمله ادا شد

 سهم تو شد شهد و قسمت من شام بلا شد

ام لیلا ز غم اکبر ناکام به فغان شد

این همه جور و جفا روز ازل قسمت ما شد

از گلستان جهان رفت علی اکبر ناکام

ام لیلا شده حیران و سیه روز و پریشان

حال از شام بلا آمده با دیده گریان

به سر قبر جوانش بکند ناله و افغان

همه در ماتم قاسم شده ایم زار و پریشان

نو عروسش به فغان آمده با دیده گریان

ای پسر عم چه کنم من ز فراق تو به دوران

هیچ داماد به غیر از تو نشد  زار و پریشان
------------

اربعین آمد و دل ها شده پر غم

یا شور محشر ز نو گشته به پا

آمد از شام بلا زینب محزون

با خیل اسیران به دشت کربلا

زینب از ناقه به زیر آمد و گفتا

این جاست که خوابیده عزیزان مرا

قاسم و اکبر و عباس علمدار

جان در ره اسلام نمودند فدا

ام لیلا به روی قبر جوانش

با ناله و زاری بگفتا به فغان

آخر ای یوسف کنعانی مادر

بین مادر پیرت که فتاده ست ز پا

«شریفیان» بنما نوحه سرایی

در بزم عزای شه کرببلا

اجر و مزدت بستان روز قیمت

از شافع محشر رسول دو سرا

--------

شیعه با ناله و غم  زنید بر سر و سینه
که اهل بیت پیمبر  شد عازم مدینه
کشتند آن شاه بی یار  در کربلا به زاری
بین اهل بیت زارش در محمل و عماری
ما شیعیان عزادار  از بهر شاه دینیم
با جگری پر از خون  ما جمله دل غمینیم
از داغ مرگ اکبر  لیلا محزون و مضطر
با قامتی خمیده  با دلی پر از آذر
اصغرت به گهواره  افتاده گلو پاره
در خون خود شناور  چون ماهی پاره پاره
-----------

شیعه شد ماه صفر زنید  بر سر          
با ناله و زاری در این ماتم سرا
هم ز بهر حسن و جد کبارش            
هم نو گل زهرا حسین در کربلا

زینب آمد به سر نعش برادر          
کای عزیز خواهر ولد شیر خدا
چشم بگشا و ببین خواهر زارت            
می برند سوی شام با شمر دغا

عابد زار تو بر ناقه سوار است            
غل به گردن او نمودند ز چرا
سر تو بر سر نی همره ما بود             
این نعش تو مانده به چه در کرببلا

رو به سوی نجف آورد و بگفتا             
باب تاجدارم تو نیایی ز چرا
بکشی تیغ و کشی کوفی و شامی            
ابن سعد ملعون و شمر بی حیا

ای پدر اکبر و هم اصغر و قاسم             
پاره پاره افتاده در این دشت بلا
سرنگون گشت علم از دست علمدار            
ای باب کبارم تو نیایی ز چرا

جمله اطفال تو با ناله و زاری                
با چشم پر آبند در این دشت بلا
من غم دیده چه سان صبر نمایم             
بر خاک گذارم و روم نعش تو را

-------

ای شیعه مگر از نو شب اربعین آمد
در کرببلا وارد زینب حزین آمد
ای شاه غضنفرفر در کرببلا بنگر
بین کشته جوانانت هم قاسم و هم اکبر
یکطرف علی اکبر یکطرف علی اصغر
آن یکی  گلوپاره دیگری شده بی سر
لیلا با فغان گفتا بر قبر علی اکبر
آخر نچیدم حجله عیش تو ای سرور
شاها به حق اکبر یک لحظه بر ما بنگر
ما جمله عزاداریم از بهر تو ای سرور
امید شفاعت را دارند از تو ای سرور
شیعیان و یارانت جملکی همه یکسر

------

گشته وارد کربلا ، زینب حزین        
با دو چشمان تر ، با دل غمگین
آخ و اویلا ، آمد اربعین      
صد و اویلا ، آمد اربعین

آمد از شام غم ، زینب مضطر     
تا بگیرد در بغل ، قبر برادر  
آخ و اویلا ، آمد اربعین     
 صد و اویلا ، آمد اربعین

آمد از شام غم ، عابد بیمار        
بر قـبر پدر ، با تن تبــدار
آخ و اویلا ، آمد اربعین      
صد و اویلا ، آمد اربعین

آمد از شام غم ، عروس ناشاد    
تا بگیرد در بغل ، مرقد داماد
آخ و اویلا ، آمد اربعین      
صد و اویلا ، آمد اربعین

آمد از شام غم ، لیلای مضطر     
تا بگیرد در بغل ، مرقد اکبر
آخ و اویلا ، آمد اربعین     
صد و اویلا ، آمد اربعین

-------

زینب با اشک روان                                                           
گفتا که ای کاروان
ای کاروان،ای کاروان دل در فغان است           
اینجا بود کرببلا و منزلگه یاران است
کاروان ای کاروان
اینجا فتاد بر زمین                                                             
 زینت عرش برین
این جا حسین من وداع گفت کودکان را             
 این جا شنید او ناله لب تشنگان را
کاروان ای کاروان
این جاست گلزار جانان                                                   
در خون خفتند جوانان
این جا عزا و ماتم و غوغا بپا شد                    
از خون یاران گلکون دشت کربلا شد
کاروان ای کاروان
این جا کشتند اکبرم                                                       
اصغر و عون و جعفرم
این جا حسین من بشد در خون شناور                
هم قاسم و عباس و هم حر دلاور
کاروان ای کاروان
فتوت هنگام عزاست                                                 
شور و نوا در کرببلاست
آمده زینب کرببلا و اندر فغان است        
نالد وگرید و گوید چنین اشکش روان است
کاروان ای کاروان

---------

از شام چو برگشت زینب بانوی حزینه
با آه و فغان گفتا که ای اهل مدینه
بعد از برادر ها  بعد از سرور و سردار ها
من  ماندم  و آه  و ناله  ها
مسافری دل سوخته ام و دل سوختگان همسفرم
داغ حسین و یارانش بشکسته یاران کمرم
بعد از برادر ها  بعد از سرور و سردار ها
من  ماندم  و آه  و ناله  ها
اندر بقیع گفت مادر از کرببلا آمده ام
با جامه خونین حسین و پوشیده سیاه آمده ام
بعد از برادر ها  بعد از سرور و سردار ها
من  ماندم  و آه  و ناله  ها
فتوت اشکت روان بنما تو هم ز دیده
بنال که نالید زینب با قامتی خمیده ها
بعد از برادر ها  بعد از سرور و سردار ها
من  ماندم  و آه  و ناله  ها

--------

شد اربعین شه دین برگشته از شام خراب
زینب با لیلای حزین با ام کلثوم و رباب
با دل پر حسرت و افغان بر سر قبر شه خوبان
 

شیعیان شد شوری عیان در حرم سلطان جهان

از ناله ی آن بیوه زنان جن و ملک شد گریه کنان

 ای سقای تشنه لبان شد پیکرت غرقه به خون

زینب بر قبر حسین گفتا تو آن عزیزی

کز دخترت سکینه شد خواهش کنیزی


شریفی کن شوری بپا بادل پر حسرت بنما
قلبت بفرست کرببلا بادل پر حسرت و افغان

------
باز هنگام غم و ناله و افغان آمد
باز ارکان فلک زار و پریشان آمد
عرش و فرش و قلم و کرسی و جنات برین
زین عزا جمله سیه پوش و پریشان آمد
از غم رحلت آن پادشه کون و مکان
جبرئیل ناله کنان زار و نواخوان آمد
آدم و نوح و سلیمان و شعیب و یعقوب
سر زنان از غم سرخیل  رسولان آمد
خضر و الیاس و خلیل  عیسی و موسی جلیل
سر کنان خاک عزا چاک گریبان آمد
مرتضی شال به گردن به عزا با دل ریش
سر زنان ناله کنان همچو یتیمان آمد
فاطمه موی پریشان شده از مرگ پدر
گشت چون خاک زمین پیکر بی جان آمد
حسن از مرگ پیمبر شده لرزان چون بید
سر زنان ناله کنان زار و جگر خون آمد
زین الم چاک گریبان شه بی عسل و کفن
بر سر جد کبارش به صد افغان آمد
شهر بطحا شده بیت الحزن از بهر رسول
خاک غم بر سر مرد و زن دوران آمد
بارالها تو عزاداری ما از کرمت
کن قبول چون به عزای شه خوبان آمد
بارالها برسان قائم دین پور حسن
که بسا فتنه و آشوب فراوان آمد
-------
وفات پیمبر شیعه ز نو شد واویلا از این غم
حوریان شد گریان اندر این ماتم واویلا از این غم
آه واویلا از این مصیبت

شال عزا در گردن ساقی کوثر واویلا از این غم
اندر عزای شاه دین صاحب منبر واویلا از این غم
آه واویلا از این مصیبت

شال عزا در گردن شبیر و شبر واویلا از این غم
از بهر جد خود زنند بر سینه و سر واویلا از این غم
آه واویلا از این مصیبت

گریان و نالان زین عزا زهرای اطهر واویلا از این غم
از بهر بابش می زند بر سینه و سر واویلا از این غم
آه واویلا از این مصیبت

جن و ملک اندر افغان و زاری واویلا از این غم
افلاکیان غرقند در سوگواری واویلا از این غم
آه واویلا از این مصیبت

-----

شد اربعین شه دین زینب دلخون  و حزین  با اهل بیت بی نوا  آمد به دشت کربلا 

شیون به پا شد  افغان و آه شد  وقت عزا شد

زینب به صد آه و فغان  بر قبرشاه انس و جان  گفتا خزان  شد گلستان  بعد عزیزان جهان

لیلای زار خون جگر بر قبر اکبر زد به سر کامی ندیدی زین سفر رفتی شدم من خون جگر

------

ای صبا رو یه سوی کرببلا کن گذری

از من زار ببر خدمت بابم خبری

گو که صغرای تو می گفت چو مرغ سحری

داد از درد جدایی و غم بی پدری

من از آن دم که به هجر تو گرفتار شدم

به خدا در نظر اهل جهان خوار شدم

تا که دور از بر تو ای شه ابرار شدم

ز غم دوری تو خسته و بیمار شدم

من بیمار نه غمخوار و نه یاور دارم

نه خبر از تو و از حال برادر دارم

چشم در راه پی وعده ی اکبر دارم

انتظار تو و عباس دلاور دارم

روز و شب نیست به جز آه و فغان حاصل من

به سر راه فراق تو بود منزل من

زده آتش غم هجر تو به آب و گل من

سیر تا کی کنم از درد تو خون شد دل من

گو به عباس عموی من و تاج سر من

خوب داری خبر از حال دل مضطر من

به سکینه بگو ای نور دو چشم تر من

خواهرا جان تو و جان علی اصغر من

خواب دیدم علی اکبر به وطن آمده است

از ره مهر به غمخواری من آمده است

مژده ام داد که اصغر به سخن آمده است

فارغ از رنج و غم و درد و محن آمده است

گفت قاسم به صف کرببلا شاد شده

حجله ی عیش به پا کرده و داماد شده

شاد از آن عیش دل سید سجاد شده

نو عروسش ز همه درد و غم آزاد شده

گو به عباس عموی من و تاج سر من

خوب داری خبر از حال دل مضطر من

به سکینه بگو ای نور دو چشم تر من

خواهرا جان تو و جان علی اصغر من

نه تو می آیی و نه اکبر نیکو سیرم

بلکه کرده است فلک خاک یتیمی به سرم

سال ها چاکر و فرزند تو ای شاه شهید

به ره چاکریت موی سیه کرده سفید

در صف حشر ندارد به کسی چشم امید

جز به احسان تو و لطف خداوند مجید

-----

ربعین آمد یاران زنید بر سر

زینب از شام آمد با دیده ی تر

بر قبر شاه خوبان گفتا با چشم گریان

بنگر حالم برادر

زینب محزون بر قبر برادر

شکوه ها می کرد از شمر ستمگر

---

همرهان بار دگر بوی خوش یار آمد
دشت خونین بلا باز به دیدار آمد

همرهان در دل خود درد فراوان دارم
من در این سینه دلی بی سر و سامان دارم

آری من زینبم از راه دراز آمده ام
وندر این دشت بلا بهر نیاز آمده ام

کربلا آمده ام تا سخن آغاز کنم
زخم های دل خود را به سخن باز کنم

من همان دخت علی یاور و غمخوار حسین
آمدم بار دگر باز به دیدار حسین

کربلا زینبم و درد دلم بسیار است
جگرم تا به ابد زین همه غم خونبار است

کربلا رنج سفر درد اسارت یکسو
بهر اولاد علی تعن و خقارت یکسو

سوی دیگر به دلم غصه ی پنهانم بود
درد هجران حسین و غم یارانم بود

هر کجا قصد سفر بود مرا با من بود
پیشتر از من غمدیده سر بی تن بود

غیرت آل علی تا که سر نی بشکفت
چوب محمل چون به پیشانی خونینم گفت

کربلا آل علی گوشه ی ویرانه نشست
حرمت محفل و کاشانه طاها بشکست

ظلم ها گشت به اولاد پیمبر جاری
در اسارت همه بردند به آه و زاری

پای پر آبله و خار مغیلان دیدم
طئنه کوفی پیمان شکنان بشنیدم

بر رخ غنچه ی نشکفته چو سیلی آمد
یادم از زینب و آن صورت نیلی آمد

گل کجا طاقت طوفان غم و کین دارد
طاقت رنج سفر وان سر خونین دارد

وارد شام شدم گشت دگرگون حالم
آتش و سنگ بیامد چو به استقبالم

خیزران و دل من بود و لب دندان بود
وز لب غرق به خون صوت خوش قرآن بود

کربلا زینبم و درد دلم بسیار است
جگرم تا به ابد زین همه غم خونبار است

"موجی" از قافله غم زدگان یادی کن
اربعین است و ز دل ناله و فریادی کن

--------


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.