شعر : محمود موجـی
آهنگ : مرحوم عبدالحسین خرمایی
اجرا : حاج مصطفی گراشی
از خانه مولا علی ناید صدای فا طمه
نه ناله جانسوز و نه صوت دعای فاطمه
گشته رها از درد پهلو یا که از درد پدر
چون نیاید ناله و فریاد های فاطمه
این چنین زینب چرا دل را پریشان میکند
میزند اسما به سر گرد سرای فاطمه
با دل پرخون میزند بر پای مادر بوسه ها
آن غریب سرجدا در کربلای فاطمه
ناله کنان گوید حسن کای مادرم گو یک سخن
بوسه باران میکند با گریه پای فاطمه
مظهر صبر و بندگی مرد جهاد و جنگ وخون
دیده گریان میزند با غم صدای فاطمه
با سینه زار و حزین گوید دمادم این چنین
خواستم از درگهت شفای فاطمه
جسم کبودش دیده ام در لحظه غسل و کفن
بوده نهان ازمن تن درد آشنای فاطمه
سیلی بر آن مظلومه زد در پیش چشمانم هنوز
ناله این خیبر گشا بشنو خدای فاطمه
بگرفت از دستان من کتف کبود در کفن
در میان گور دست همنوای فاطمه
مرگ پدر ، غصب فدک ، شلاق و میخ آهنین
ساختند با هم چنین قد دوتای فاطمه
از هجر جگر سوز او گشتم کنون بی همنشین
با که گویم آن همه درد و بلای فاطمه
خلوت و چون ماتم سرا غرق سکوت این خانه شد
گوشه سجاده اش خالی است جای فاطمه
راحت جان بعد از نبی زهرای اطهر بود وبس
کو تحمل تا نشینم در عزای فـاطمه
من چه سازم بعد از او با کودکانی این چنین
دائما دارند در دل ها هوای فاطمه
از سوز جگر ناله دارد موجی آشفته دل
بر لب غم نامه دارد این گدای فاطمه
-----------------------------
واحد : ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شعر : محمود موجی
آهنگ :
اجرا : حاج مصطفی گراشی
باز امشب غصه ها دارم به دل
غصه ای که آتش زند بر آب و گل
باز این دل داغدار فا طمه است
وز مصیبت اشکبار فاطمه است
باز شد شام غریبان علی
غصه شد سر در گریبان علی
از چه ظلمی بی حد و اندازه را
کرده ان بر آل پیغمبر روا
از ستم زهرای اطهر کشته اند
نور چشمان پیمبر کشته اند
گر زبان بگشاید آن دیوار و در
باز گوید شرح ظلم بیشتر
کربلا را پایه ریزی کرده اند
زود پیغمبر ستیزی کرده اند
تازه پیغمبر زدنیا رفته است
تازه از گردون طه رفته است
ناگهان جوری دگر سر باز کرد
ظلم بر آل نبی آغاز کرد
جای عز و حرمت کاشانه اش
شعله ور کردند یکسر خانه اش
بر دل مولا داغی تازه شد
عالم از آن داغ پر آوازه شد
ریسمان بر گردان حیدر زدند
شعله ها بر عزّ پیغمبر زدند
مرتضی امشب پریشان خاطر است
سینه دنیا زغم خاکستر است
حیدر امشب سخت تنها میشود
غصه دار از هجر زهرا میشود
ناله ها دارد حسن زین بار غم
ناله ها دارد حسین از این ستم
اشکریزان بهر مادر زینب است
بعد از این بی سایه سر زینب است
بار الها کن قبول از جمع ما
این عزاداری و این شور عزا
یک نظر زهرای اطهر چاره کن
یک نظر بر موجی بیچاره کن
-------------------
واحد : غمدیدگان
شعر : محمود موجی
آهنگ : هادی محمودی فرد
غمدیدگان هنگامه اندوه جانفرسا شده
کون و مکان یکسر عزا از هجرت زهرا شده
دیگر نیاید ناله زهرا ز بهر مصطفی
چون شام وصل فاطمه با حضرت طه شده
فریاد و افغان از دل مولا علی زین ماجرا
فارغ قرار مرتضی از محنت دنیا شده
شیون کنان بر سر زنان زینب زبهر مام خود
افتاده در گرداب غم زین ماتم عظمی شده
گریان حسین است و حسن ذرات هستی در محن
حول قیامت گوئیا زین واقعه معنا شده
بشکست حریم حرمت اهل نبی بعد از نبی
بنگر که بعد از مصطفی امت چه بی پروا شده
زد دست فتنه شعله بر کاشانه وحی خدا
بین در و دیوار و نار آن لاله حمرا شده
دیوار تکیه گاه او در روز های واپسین
گو در جوانی پیر آن دردانه طه شده
یارب چه صبر و طاقتی دادی به آن خیبر گشا
چون نیلی از سیلی رخ مظلومه مولا شده
جان زمین و آسمان شد شعله ور زین سوز غم
چون بر مزار مخفی اش لب های مولا وا شده
زهرای من بار دگر با من سخن آغاز کن
زینب تو را خواهد زمن چشمش زخون دریا شده
بر سر زنید ای شیعیان چون شد عزای فاطمه
موجی نواخوان از الم در ماتم زهرا شده
------------------------
مدینه غرق ماتم بود و دلها خانه غم بود
فضا تاریک و بر رخسار گردون گرد ماتم بود
سکوت آفرینش با قیام حشر توأم بود
سراسر مسلمین را قامت از بار الم خم بود
خلایق با دلی بشکسته می گفتند پیوسته
محمد (ص) در سرای جاودانی رخت بر بسته
در آن روزی که خون جاری ز چشم هر مسلمان بود
گلوی آفرینش پاره از فریاد و افغان بود
سپهر نیلگون را در درون سینه طوفان بود
علی مشغول غسل آن سفیر پاک یزدان بود
به نقش دوستی دشمن سرکین آفریدن داشت
ز جسم زندۀ قرآن هوای خون مکیدن داشت
سقیفه مرکز شورای افرادی ستمگر بود
سقیفه پایگاه خصم سرسخت پیمبر بد
جنایت، حق کشی غارت ستم، در حق حیدر بود
نه بلک جنگ با قرآن و اسلام و پیمبر بود
در آنجا با حضور چند تن اوباش شورا شد
جنایاتی که در او تا قیامت رفت امضاء شد
اگر بپا نمی گردید این شورای ننگ آور
نمی گردید ره گم کرده ای اسلام را رهبر
نمیشد غصب حق بن عم و داماد پیغمبر
نمیزد بر سرای فاطمه دست خسی آذر
یزید و ظلمهایش بود محصول همین شورا
که خونها ریخت از آزادگان لعنت بر این شورا
چه شورایی که باب فتنه از آغاز آن وا شد
چه شورایی که با آن قامت عدل و شرف تا شد
چه شورایی که با آن رخنه در اسلام پیدا شد
چه شورایی که استحکام آن با خون زهرا شد
نفاق و فتنه و آشوب و طغیان بود این شورا
ستم در حق اهل بیت و قرآن بود این شورا
دو روز اسلام را رخت غم و اندوه شد در بر
یکی در روز شورا و یکی در مرگ پیغمبر
به مرگ مصطفی شد عالم اسلام بی رهبر
به شورا گشت کوته دست خلق از دامن حیدر
کسیکه قائل قول سلونی بود تنها شد
خسی که از اقیلونی سخن می گفت، مولا شد
سیه ماری که عمری لانه در آغوش قرآن داشت
به قصد پیکر دین در دهان پر زهر دندان داشت
به باطن کفر و در ظاهر هزاران رنگ ایمان داشت
صمد گوی و صنم ها در درون سینه پنهان داشت
پس از مرگ نبی اسلام را پنداشت بی رهبر
به مسجد آمد و زد حلقه در محراب پیغمبر
شده چوپان مردم گرگ خون آشام از یک سو
گشوده چنگ بر نابودی اسلام از یک سو
مسلمانان بسان مردگان آرام از یک سو
امیرالمؤمنین تنها در آن ایام از یک سو
به چشم نازنینش بود از رنج و الم خاری
نبود او را بغیر از فاطمه یار وفاداری
همه این رنجها محصول آن شورای ننگین بود
که اصلش جنگ با قرآن و نامش یاری دین بود
علی را جاری از چشم خدا بین اشک خونین بود
عدو مست خلافت بود و کامش سخت شیرین بود
چنان مست ریاست شد که بر احکام دین پا زد
شرار افروخت در بیت خدا سیلی به زهرا زد
هنوز از مرگ پیغمبر فغان خلق برپا بود
سرشک بی کسی بر چهره اسلام پیدا بود
که در موج فضا آتش بلند از بیت زهرا بود
امیرمؤمنان هم در سکوت خلق تنها بود
کجا یک تن تواند غصب کردن حق مولا را
سکوت خلق و همراهی دشمن، کشت زهرا را
برون شد ز آستین حق کشی ها دست بیدادی
شرر افروخت در بیت ولایت سست بنیادی
که سر زد شعله اش از قلب هر انسان آزادی
تو گویی در درون شعله هایش بود فریادی
که آن فریاد از عمق دل دخت پیغمبر بود
ولی افسوس گوش امت از بشنیدنش کر بود
هنوز آن آتش سوزنده در دلها شرر دارد
هنوز از دیده جاری شیعه خوناب جگر دارد
به هر صبح و مسا فریاد و اشک بیشتر دارد
مگر روزی که فرزندش نقاب از چهره بردارد
نماید همچو خورشید فلک رخسار دلجو را
بگیرد انتقام مادر بشکسته پهلو را
امام منتظر ای مهدی موعود ادرکنی
ولی الله اعظم حجت معبود ادرکنی
فروزان روی حق را شاهد و مشهود ادرکنی
الا ای کعبه دل قبلۀ مقصود ادرکنی
مپوش از خلق ای پشت حقایق روی زیبا را
اجابت کن دعای (میثم) افتاده از پا را
---------------------------
واحد : شام آشوب بلا
مداح : حاج مصطفی گراشی
آهنگ : مصطفی اکابریان
شاعر : محمود موجی
شام آشوب بلا از داغ زهرا امشب است
شال غم بر گردن اولاد طاها امشب است
حضرت مولا غمین از این فراق جانگداز
لحظه معراج زهرا، شام اسرا امشب است
شهر یثرب نوحه خوان اما نه تنها زین بلا
بلکه هم بر زینبی کاینگونه شیدا امشب است
تا که شاید باز ببیند مادر غمدیده را
چشم زینب در به در محو تماشا امشب است
دید مادر در جوانی تکیه بر دیوار کرد
دیده چون دریای خونین چشم مولا امشب است
شرمتان اهل مدینه! بس کنید از او گله
گوش یثرب خفته از افغان زهرا امشب است
روز محشر پیش پیغمبر چه دارید در جواب
کاینچنین حیدر پریشان زار و تنها امشب است
سیلی و شلاق و آتش، امت پیمان شکن
هم شروع ظلم و جور بی محابا امشب است
شد مدینه پایه تمرین و بیداد و ستم
وآن بنای کربلا گوئی هویدا امشب است
شد حسین از این بلا در بیقراری ها که چون
لحظه آغاز دلتنگی فردا امشب است
نیمه شب مقداد و عمار است و سلمان حزین
شام افغان بقیع تار و تنها امشب است
با تأثر گفت حیدر: یا رسول الله ببین
شام دفن فاطمه ام ابیها امشب است
شرمسارم کاین امانت با کفن آورده ام
زان بیانش حزن و ماتم عالم آرا امشب است
تکیه بر دیوار، دور از دیدگان کودکان
با دو رکعت اشک غرق بحر نجوا امشب است
شیر میدان فتی شد دیده سوی ذوالفقار
گاه در اندیشه دستور طاها امشب است
تا که آید باز گیرد انتقام شیعه را
شیعیان وقت دعا بر نور زهرا امشب است
موجی آهنگ عزا در شعر جاری کرد و باز
با دلی امیدوار از حق تعالی امشب است