عزای شیر یزدان است و دلها زار و اشفته

مثال چاه آبار و هزاران حرف ناگفته

بنوشید جرعه ی عشقش که هر کس قطره ای نوشید

درون سینه اش دریای الطاف علی خفته



همه ماتم به دل دارند جهان غرق عزا گشته

مگر شیر خدا تسلیم تقدیر و قضا گشته؟!

سیه روزیم و شب گون چون خداوند نیز عزادار است

سما و ارض سیه پوش علی مرتضی گشته



در آن روزی که مولا از سحرگاه بیقراری کرد

چه چاره هرچه قفل درب چوبی پافشاری کرد؟!

به زیر لب چو مولا گفت وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْت

برای دیدن معبود خویش لحظه شماری کرد



که دیدی همچو مولا که ز مرگش با خبر باشد؟

و بی خوف لحظه ای از حس اینکه در خطر باشد؟!!

علی با دل به محراب پا نهاد آن روز بدون شک

به فرقش زخم شمشیر جهالت بی اثر باشد



در آن صبحی که بن ملجم به سوی آن دیار آمد

تو گویی موسم پاییز به پیکار بهار آمد

چو خونین شد گل قرمز به تیغ ناجوانمردی

خدا داند که اشک و خون به چشم ذوالفقار آمد



علی که لطف و جودش کافران را نیز شامل شد

به رسم لا فتایی بود که او منجی قاتل شد

دلیلش عزت و شان ولی الله‌ست اگر قرآن

شب قدر بر رسول الله کلام الله نازل شد




چو ذکر یا علی گویی قیامت میکند بی شک

به محشر یا علی گفتن شفاعت میکند بی شک

خداوند را قسم ده بر علی گر خواسته ای داری

که با امضای مولا او اجابت میکند بی شک



شعر: امید قنواتی

آهنگ و اجرا: الیاس قنواتی

رمضان ۱۴۴۰ - خرداد ۱۳۹۸

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.